انسان از ۲۰۰ سال گذشته تقریبا در تمام زمینهها پیشرفتهای بزرگی داشته است. بااینحال، براساس نقصهای موجود میتوان گفت انسان هنوز در رهبری به مهارت نرسیده است؛ اما مشکل کجاست؟ شاید مشکل اصلی به روش تعریف و درک این کلمه مربوط باشد. در ادامه به سه تصور غلط یا سوءبرداشت بزرگ دربارهی رهبری اشاره شده است.
۱. رهبری بهمعنی تأثیرگذاری بر دیگران برای دستیابی به هدفی است
راجیو پشاواریا نویسندهی اصلی این مقاله، اغلب اوقات همایشهای رهبری خود را با دستهبندی افراد حاضر به چند گروه کوچک آغاز میکند و از آنها میخواهد این جمله را در ۱۵ کلمه یا کمتر، تکمیل کنند:«رهبری بهمعنی …». صرفنظر از تعداد مخاطب یا محل برگزاری همایش، تقریبا تمام گروهها تعریف یکسانی را از رهبری ارائه میدهند. تعریف آنها را میتوان در این جمله خلاصه کرد:
رهبری به عمل هدفگذاری مشترک و تشویق یا تحریک افراد به همکاری برای رسیدن به آن هدف مشترک اطلاق میشود.
گرچه افراد در نقاط مختلف جهان به زبانهای مختلفی صحبت میکنند اما جوهر تعریف تمام آنها تقریبا یکسان است. رهبری بهمعنی وظایفی است که رهبر برای مردم انجام میدهد؛ اما آیا چنین تعریفی صحیح است؟ برای مثال رهبرهایی مانند مهاتما گاندی، نلسون ماندلا و مارتین لوتر کینگ جی.آر با هدف انجاموظیفه برای دیگران به این مقام نرسیدهاند. آنها صرفا اهداف شفاف و مشخصی را برای خود تنظیم کردهاند؛ و انگیزهی خود را برای نبرد بیپایان به سمت هدف خود بالا بردهاند، درنتیجه به مدلهای قدرتمندی تبدیل شدند که در طول سالها الهامبخش افراد دیگر بودند و باعث شدند افراد زیادی به مسیر آنها ملحق شوند. بهگفتهی مهاتما گاندی:
«پیام من همان زندگی من است»
۲. رهبری بهمعنی داشتن اختیار برای ایجاد تغییر است
پشاواریا در اقدام جالب دیگری از مردم میخواهد رهبران و سران کشورهای خود را نام ببرند. آنها بلافاصله پس از شنیدن این سؤال نام رئیسجمهور یا نخستوزیر خود را به زبان میآورند. سپس از آنها میخواهد نام رهبر شرکت را بگویند و آنها بدون هیچ تردیدی نام رئیس، مدیرکل یا مدیرعامل خود را میگویند؛ اما با مطرح کردن سؤال سوم با سکوت حیرتآوری روبهرو میشود: آیا رهبری بهمعنی داشتن جایگاه و اختیار است؟
معمولا اغلب افراد بر این باورند، فردی که دارای رسمیترین جایگاه و قدرت در گروه است همان رهبر است؛ اما آیا همیشه قدرتمندترین شخص، رهبری افراد را بر عهده دارد؟ آیا رهبری بهمعنی جایگاهی است که شخص اشغال میکند یا کاری که انجام میدهد؟
۳. اطاعت = رهبری
اغلب افراد بهاشتباه اطاعت را رفتار مقابل رهبری میدانند. آنها نهتنها این دو مفهوم را اشتباه میگیرند بلکه دنبالهروی یا اطاعت را مشابه رهبری ارزشگذاری میکنند. آنها ناخودآگاه هر روز به این مفهوم تن میدهند. تا جایی که حتی اگر به آنها در این مورد هشدار داده شود، مخالفت میکنند؛ اما وقتی با مثالها روبهرو میشوند، سکوت اختیار میکنند. این مثال را در نظر بگیرید:
والدین، معمولا از اطاعت فرزندان خود لذت میبرند؛ اما سرکشی آنها را تحمل نمیکنند؛ اما کودک خیلی زود متوجه میشود که تنها راه رسیدن به پاداش والدین، اطاعت از حرفهای آنها است. والدین هم همیشه فکر میکنند صلاح فرزندان خود را میشناسند درحالیکه متوجه نیستند با این رفتار فرزندان خود را صرفا دنبالهرو یا مطیع بار میآورند. بااینحال باز هم امیدوار هستند رهبران خوبی را تربیت کنند.
چنین تصور غلطی با رفتن کودک به مدرسه هم تکرار میشود. در اغلب کلاسهای درس سراسر جهان، مطیعترین دانشآموز، برای معلم عزیز و دوستداشتنی است. حتی معمولا مطیعترین کودکان بهعنوان الگوی بینقص یا نمایندهی کلاس منصوب میشوند. در اینجا باز هم پاداش اطلاعات مترادف با رهبری تلقی میشود.
سالانه میلیاردها دلار صفر توسعهی رهبری در سراسر دنیا میشود؛ اما به دلیل نبود تعریف دقیق و شفاف از مفهوم رهبری، رهبری خوب بهندرت در دنیا دیده میشود. به دلیل همین برداشتهای غلط، اکثر کارمندان آموزش غلط میبینند. دورههای مربوط به این بحث شامل مهارتهای تأثیرگذاری، مشارکت، شبیهسازی بهترین اقدامها و هوش هیجانی هستند. براساس نمونههای بالا، رهبری نه بهمعنی تأثیرگذاری بر دیگران یا دستور دادن به آنها است نه بهمعنی تقلید از بهترین کارها. بلکه رهبری بهمعنی هدایت و جهتدهی به زندگی فردی است؛ اما این هدف چگونه محقق میشود؟ با میل فزاینده به خلق آیندهای بهتر و تسلیم نشدن در شرایط سخت. بهطورکلی رهبری را میتوان به موارد ذیل خلاصه کرد:
۱. زندگی براساس مجموعهای از ارزشهای شخصی بهطوریکه تحت هیچ شرایطی نباید از آنها دست کشید.
۲. تصور و دنبال کردن هدفی براساس همان ارزشها، هدفی که والاتر از خود شخص باشد.
۳. قدرت برخاسته از باور فردی به هدفی با ارزش که تحت هیچ شرایطی نباید آن را تسلیم کرد.
بنابراین برای اینکه بدانید رهبر خوبی هستید یا خواهید شد این سؤالها را از خود بپرسید؟
۱. درک شما از رهبری واقعی چیست؟ آیا درک شما به سمت تأثیرگذاری، مدیریت و تشویق دیگران است یا به سمت انگیزه دادن به خود برای آیندهای بهتر؟
۲. منبع اصلی اعمال قدرت شما بر دیگران کجاست؟ اختیارات رسمی یا ارزشها و هدف؟
۳. آیا تابهحال ناآگاهانه مفاهیم اطاعت و رهبری را اشتباه گرفتهاید؟
۴. آیا خیلی ساده زندگی میکنید یا به زندگی خود جهت میدهید؟
جهت مشاهده بیشتر مطالب اینجا کلیک کنید
www.shimisanat.com